در قرآن، بیش از 300 مرتبه کلمه «قُلْ» آمده که بسیارى از آنها فرمان خداوند به پیامبر است و در پاسخ مخالفان یا موافقان مىباشد.
کلمه «وسواس» هم به معناى موجود وسوسهگر مىآید و هم به معناى وسوسه و خطورات و افکار ناروا، ولى در اینجا به معناى وسوسهگر است.
گفتنِ کلمه «أَعُوذُ» براى نجات از خطرات کافى نیست، بلکه باید در عمل نیز از عوامل خطرساز دورى کرد. وگرنه خانه را در مسیر سیل ساختن و نوشتن «اعوذ باللّه من السّیل» بر سر در خانه به منزله مسخره است.
کسى که مىگوید: «أَعُوذُ بِاللَّهِ»، باید در عمل نیز از سرچشمههاى فساد دورى کند.
اول چیزى که محسوس انسان است، رشد و تکامل و تربیت اوست، «بِرَبِّ النَّاسِ» بعد سیاست و تدبیر و حکومت. «مَلِکِ النَّاسِ» و همین که رشد او بالا رفت عبادت و پرستش است. «إِلهِ النَّاسِ»
به کسى باید پناه برد که اسرار و وسوسههاى درونى را مىشناسد. «یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ»1 او از خیانت چشمها و آنچه سینهها پنهان مىکند آگاه است.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: شیطان بر دل انسان آرمیده است، هرگاه یاد خدا کند پنهان مىشود و هرگاه غافل شود او را وسوسه مىکند. فاذا ذکر العبد الله خنس ... و اذا غفل وسوس2
کسانى که دیگران را به تردید و وسوسه مىاندازند، کار شیطانى مىکنند.
مخالفان حضرت صالح به مردم مىگفتند: آیا شما علم دارید که صالح پیامبر است؟ و با این کلام در مردم تردید به وجود مىآوردند. «أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ»3
در اول قرآن با «بِسْمِ اللَّهِ» از خدا استمداد کردیم و در آخر قرآن نیز به خدا پناه مىبریم.
«خناس» از «خنوس» به معناى پنهان شدن و عقب نشینى است. شیطان هم خودش مخفى است و هم کارش، اگر وسوسه او علنى باشد بر مردم مسلط نمىشود، ولى با تظاهر و توجیه در لباس زیبا جلوه مىکند و موفق مىشود.
حضرت على علیه السلام مىفرماید: شیطان با ظاهرنمایى حق و باطل را بهم در مىآمیزد و بدین شکل بر طرفداران خود غالب مىشود. «فهنالک یستولى الشیطان على اولیائه»4
حالا که شیطان، خنّاس است، آنقدر مىرود و مىآید تا موفق شود، ما هم باید یاد خدا را زیاد کنیم.
در قرآن بارها از انسان انتقاد شده است که هرگاه گرفتار مىشود دعا مىکند و پناهندگى مىخواهد و همین که خطر رفع شد، گویا ما را نمىشناسد.5
در این سوره چون وسوسه درون روح و قلب انسان جاى مىگیرد و با ایمان و عقل و فکر ما بازى مىکند، سه بار نام خداوند یاد شده است:
«بِرَبِّ النَّاسِ، مَلِکِ النَّاسِ، إِلهِ النَّاسِ»
اما در سوره فلق که شرور خارج از سینههاست، یکبار نام خداوند مطرح است. «بِرَبِّ الْفَلَقِ»
آرى خطر انحراف فکرى و تأثیر آن در روح به مراتب بیشتر از خطرات خارجى است و دشمنان فرهنگى و فکرى، از دشمنان نظامى و اقتصادى مرموزتر و خطرناکترند.
در روایات آمده است که شیطان از قبول توبه انسان از سوى خداوند ناراحت شد. یاران خود را جمع و از آنان استمداد کرد. هر کدام مطلبى گفتند، ولى یکى از آنها گفت: من انسان را وسوسه مىکنم و توبه را از یادش مىبرم. ابلیس این طرح فراموشى توبه را پسندید.6
حالا که او «بِرَبِّ النَّاسِ» است، پس شیوههاى تربیتى دیگران را نپذیریم.
حالا که او «مَلِکِ النَّاسِ» است، پس خود را برده دیگران قرار ندهیم
و حالا که او «إِلهِ النَّاسِ» است، پس به غیر او دل نبندیم و این تفکر و اعتقاد بهترین وسیله پناهندگى از وسوسههاست.
آن که در سینه و قلب و روح مردم وسوسه مىکند، ممکن است از نژاد جن و شیطان باشد یا از نژاد انسان. آرى تطمیعها و وعدهها، امروز و فردا کردنها از جمله راههاى وسوسه است.
وسوسه شیطان نسبت به حضرت آدم و سایر اولیاى خدا در حدّ القا و پرتاب وسوسه است:
«فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ»7، «أَلْقَى الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ»8
اما نسبت به عموم مردم، ورود و نفوذ وسوسه در دل و جان آنهاست. «یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ» البته نه به شکل سلطه بر دل انسان به گونهاى که راه گریزى از آن نباشد.
زیرا قرآن در آیهاى دیگر مىفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ»9 هنگامى که شیطانها به سراغ افراد باتقوا مىروند تا از طریق تماس، آنان را وسوسه کنند، آنان متوجه شده و اجازه نفوذ نمىدهند.
تکرار کلمه «ناس» در «بِرَبِّ النَّاسِ- مَلِکِ النَّاسِ- إِلهِ النَّاسِ» اشاره به آن است که ربوبیّت، حاکمیّت و الوهیّت خداوند عام است و اختصاص به فرد یا گروه یا نژاد خاصى از بشر ندارد.
اول «بِرَبِّ النَّاسِ» آمد، بعد «مَلِکِ النَّاسِ» و سپس «إِلهِ النَّاسِ»، شاید به خاطر آن که آنچه به فطرت نزدیکتر و ملموستر است، پناهندگى به مربى است: «بِرَبِّ النَّاسِ»
چنان که کودکان به هنگام خطر اول صداى مادر مىزنند، سپس کسى که قدرت دارد، «مَلِکِ النَّاسِ» و در مرحله بعد سرچشمه رحمت و حیات. «إِلهِ النَّاسِ»
خداوند به نیازهاى انسان و خطراتى که او را تهدید مىکند آگاه است، ولى شیوه تربیت الهى آن است که انسان نیاز و استمداد و پناهندگى خود را به زبان آورد و فقر و احتیاج را به خود تلقین کند تا روحیه تواضع و تعبّد و تسلیم در او شکوفا شود. قُلْ أَعُوذُ ...
به گفته پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله خاطرات و وسوسههایى که بىاختیار بر انسان عارض مىشود، مادامى که از طرف انسان عملى صورت نگیرد، چیزى بر او نیست. «وضع عن امتى ما حدثت به نفسها ما لم یعمل به او یتکلم»10.
1- پیامبر، امین وحى است و چیزى از خود نمىگوید. «قُلْ»
2- خطرات به قدرى شدید است که خدا به پیامبرش دستور پناه بردن مىدهد. «قُلْ أَعُوذُ»
3- بدون استمداد از خدا، امکان مبارزه با شرور نیست. «أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ»
4- گناهکاران نباید مأیوس شوند، زیرا خداوند، پروردگار همه مردم است نه فقط مؤمنان. «بِرَبِّ النَّاسِ»
5- وقتى پیامبر، به خدا پناه مىبرد، وظیفه ما روشن است. «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ»
6- انسان باید خود را تحت تربیت خداوند بداند، «بِرَبِّ النَّاسِ» سلطنت و حکومت او را بپذیرد، «مَلِکِ النَّاسِ» و او را معبود خود قرار دهد. «إِلهِ النَّاسِ»
7- انسان بىایمان، به قدرت و جمعیّت و قومیّت و ثروت خود پناه مىبرد، ولى مردان خدا به پروردگار و پادشاه و معبود هستى پناهنده مىشوند. «بِرَبِّ النَّاسِ- مَلِکِ النَّاسِ- إِلهِ النَّاسِ»
8- بالاترین خطرها پنهانترین آنهاست که وسوسه درونى باشد. «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1) غافر، 19.
2) بحارالانوار، ج 67، ص 49.
3) اعراف، 75.
4) نهج البلاغه، خطبه 50.
5) یونس، 11.
6) تفسیر نورالثقلین.
7) طه، 120.
8) حج، 52.
9) اعراف، 201.
10) بحارالانوار، ج 17، ص 54.
منبع و ادامه مطلب در سایت دانشنامه اسلامی
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ
بگو: من پناه میجویم به پروردگار آدمیان.
(ناس - 1)
«قُلْ»: مخاطب پیغمبر است که الگو و پیشوا است، و به پیروی از این قُدوه مبارک والامقام، همه مؤمنان باید چنین گویند و به چنان پناهی روند.
«شیخ طوسى» گویند: دختران لبید بن اعصم یهودى سحر و جادو مى کردند و آن را در یازده گره مى بستند سپس این دو سوره(فلق و ناس) نازل گردید و این دو سوره را رسول خدا صلى الله علیه و آله به حسنین علیهماالسلام تعوید میفرمود.
در قرآن، بیش از 300 مرتبه کلمه «قُلْ» آمده که بسیارى از آنها فرمان خداوند به پیامبر است و در پاسخ مخالفان یا موافقان مىباشد.
کلمه «وسواس» هم به معناى موجود وسوسهگر مىآید و هم به معناى وسوسه و خطورات و افکار ناروا، ولى در اینجا به معناى وسوسهگر است.
گفتنِ کلمه «أَعُوذُ» براى نجات از خطرات کافى نیست، بلکه باید در عمل نیز از عوامل خطرساز دورى کرد. وگرنه خانه را در مسیر سیل ساختن و نوشتن «اعوذ باللّه من السّیل» بر سر در خانه به منزله مسخره است.
کسى که مىگوید: «أَعُوذُ بِاللَّهِ»، باید در عمل نیز از سرچشمههاى فساد دورى کند.
اول چیزى که محسوس انسان است، رشد و تکامل و تربیت اوست، «بِرَبِّ النَّاسِ» بعد سیاست و تدبیر و حکومت. «مَلِکِ النَّاسِ» و همین که رشد او بالا رفت عبادت و پرستش است. «إِلهِ النَّاسِ»
به کسى باید پناه برد که اسرار و وسوسههاى درونى را مىشناسد. «یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ»1 او از خیانت چشمها و آنچه سینهها پنهان مىکند آگاه است.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: شیطان بر دل انسان آرمیده است، هرگاه یاد خدا کند پنهان مىشود و هرگاه غافل شود او را وسوسه مىکند. فاذا ذکر العبد الله خنس ... و اذا غفل وسوس2
کسانى که دیگران را به تردید و وسوسه مىاندازند، کار شیطانى مىکنند.
مخالفان حضرت صالح به مردم مىگفتند: آیا شما علم دارید که صالح پیامبر است؟ و با این کلام در مردم تردید به وجود مىآوردند. «أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ»3
در اول قرآن با «بِسْمِ اللَّهِ» از خدا استمداد کردیم و در آخر قرآن نیز به خدا پناه مىبریم.
«خناس» از «خنوس» به معناى پنهان شدن و عقب نشینى است. شیطان هم خودش مخفى است و هم کارش، اگر وسوسه او علنى باشد بر مردم مسلط نمىشود، ولى با تظاهر و توجیه در لباس زیبا جلوه مىکند و موفق مىشود.
حضرت على علیه السلام مىفرماید: شیطان با ظاهرنمایى حق و باطل را بهم در مىآمیزد و بدین شکل بر طرفداران خود غالب مىشود. «فهنالک یستولى الشیطان على اولیائه»4
حالا که شیطان، خنّاس است، آنقدر مىرود و مىآید تا موفق شود، ما هم باید یاد خدا را زیاد کنیم.
در قرآن بارها از انسان انتقاد شده است که هرگاه گرفتار مىشود دعا مىکند و پناهندگى مىخواهد و همین که خطر رفع شد، گویا ما را نمىشناسد.5
در این سوره چون وسوسه درون روح و قلب انسان جاى مىگیرد و با ایمان و عقل و فکر ما بازى مىکند، سه بار نام خداوند یاد شده است:
«بِرَبِّ النَّاسِ، مَلِکِ النَّاسِ، إِلهِ النَّاسِ»
اما در سوره فلق که شرور خارج از سینههاست، یکبار نام خداوند مطرح است. «بِرَبِّ الْفَلَقِ»
آرى خطر انحراف فکرى و تأثیر آن در روح به مراتب بیشتر از خطرات خارجى است و دشمنان فرهنگى و فکرى، از دشمنان نظامى و اقتصادى مرموزتر و خطرناکترند.
در روایات آمده است که شیطان از قبول توبه انسان از سوى خداوند ناراحت شد. یاران خود را جمع و از آنان استمداد کرد. هر کدام مطلبى گفتند، ولى یکى از آنها گفت: من انسان را وسوسه مىکنم و توبه را از یادش مىبرم. ابلیس این طرح فراموشى توبه را پسندید.6
حالا که او «بِرَبِّ النَّاسِ» است، پس شیوههاى تربیتى دیگران را نپذیریم.
حالا که او «مَلِکِ النَّاسِ» است، پس خود را برده دیگران قرار ندهیم
و حالا که او «إِلهِ النَّاسِ» است، پس به غیر او دل نبندیم و این تفکر و اعتقاد بهترین وسیله پناهندگى از وسوسههاست.
آن که در سینه و قلب و روح مردم وسوسه مىکند، ممکن است از نژاد جن و شیطان باشد یا از نژاد انسان. آرى تطمیعها و وعدهها، امروز و فردا کردنها از جمله راههاى وسوسه است.
وسوسه شیطان نسبت به حضرت آدم و سایر اولیاى خدا در حدّ القا و پرتاب وسوسه است:
«فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ»7، «أَلْقَى الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ»8
اما نسبت به عموم مردم، ورود و نفوذ وسوسه در دل و جان آنهاست. «یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ» البته نه به شکل سلطه بر دل انسان به گونهاى که راه گریزى از آن نباشد.
زیرا قرآن در آیهاى دیگر مىفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ»9 هنگامى که شیطانها به سراغ افراد باتقوا مىروند تا از طریق تماس، آنان را وسوسه کنند، آنان متوجه شده و اجازه نفوذ نمىدهند.
تکرار کلمه «ناس» در «بِرَبِّ النَّاسِ- مَلِکِ النَّاسِ- إِلهِ النَّاسِ» اشاره به آن است که ربوبیّت، حاکمیّت و الوهیّت خداوند عام است و اختصاص به فرد یا گروه یا نژاد خاصى از بشر ندارد.
اول «بِرَبِّ النَّاسِ» آمد، بعد «مَلِکِ النَّاسِ» و سپس «إِلهِ النَّاسِ»، شاید به خاطر آن که آنچه به فطرت نزدیکتر و ملموستر است، پناهندگى به مربى است: «بِرَبِّ النَّاسِ»
چنان که کودکان به هنگام خطر اول صداى مادر مىزنند، سپس کسى که قدرت دارد، «مَلِکِ النَّاسِ» و در مرحله بعد سرچشمه رحمت و حیات. «إِلهِ النَّاسِ»
خداوند به نیازهاى انسان و خطراتى که او را تهدید مىکند آگاه است، ولى شیوه تربیت الهى آن است که انسان نیاز و استمداد و پناهندگى خود را به زبان آورد و فقر و احتیاج را به خود تلقین کند تا روحیه تواضع و تعبّد و تسلیم در او شکوفا شود. قُلْ أَعُوذُ ...
به گفته پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله خاطرات و وسوسههایى که بىاختیار بر انسان عارض مىشود، مادامى که از طرف انسان عملى صورت نگیرد، چیزى بر او نیست. «وضع عن امتى ما حدثت به نفسها ما لم یعمل به او یتکلم»10.
1- پیامبر، امین وحى است و چیزى از خود نمىگوید. «قُلْ»
2- خطرات به قدرى شدید است که خدا به پیامبرش دستور پناه بردن مىدهد. «قُلْ أَعُوذُ»
3- بدون استمداد از خدا، امکان مبارزه با شرور نیست. «أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ»
4- گناهکاران نباید مأیوس شوند، زیرا خداوند، پروردگار همه مردم است نه فقط مؤمنان. «بِرَبِّ النَّاسِ»
5- وقتى پیامبر، به خدا پناه مىبرد، وظیفه ما روشن است. «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ»
6- انسان باید خود را تحت تربیت خداوند بداند، «بِرَبِّ النَّاسِ» سلطنت و حکومت او را بپذیرد، «مَلِکِ النَّاسِ» و او را معبود خود قرار دهد. «إِلهِ النَّاسِ»
7- انسان بىایمان، به قدرت و جمعیّت و قومیّت و ثروت خود پناه مىبرد، ولى مردان خدا به پروردگار و پادشاه و معبود هستى پناهنده مىشوند. «بِرَبِّ النَّاسِ- مَلِکِ النَّاسِ- إِلهِ النَّاسِ»
8- بالاترین خطرها پنهانترین آنهاست که وسوسه درونى باشد. «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1) غافر، 19.
2) بحارالانوار، ج 67، ص 49.
3) اعراف، 75.
4) نهج البلاغه، خطبه 50.
5) یونس، 11.
6) تفسیر نورالثقلین.
7) طه، 120.
8) حج، 52.
9) اعراف، 201.
10) بحارالانوار، ج 17، ص 54.
منبع و ادامه مطلب در سایت دانشنامه اسلامی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ